به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست تخصصی «سینما و ترجمه» عصر دیروز پنجشنبه ۵ شهریور (۱۳۹۴) با سخنرانی فرزان سجودی، فرزاد موتمن و مریم قهرمانی در تالار امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
دستاوردهای علم نشانهشناسی در ترجمه
فرزان سجودی، نشانهشناس و عضو هیات علمی دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران، در این نشست گفت: اگر بخواهیم به درستی به بحث سینما و ترجمه بپردازیم، باید نوع تعریف از ترجمه را بسیار گستردهتر از تعریف دمدستی آن فرض کنیم. دمدستیترین تعریف از ترجمه این است که ما متنی را از زبانی به یک زبان دیگر برگردانیم، اما دستاوردهای علم نشانهشناسی در حوزه مطالعات ترجمه باعث شده تا دامنه مفهوم ترجمه و در نتیجه علم ترجمهشناسی گسترش پیدا کند.
وی افزود: به نظر میرسد که اهمیت ترجمه در «آستانه نگریستن به دیگری» است. در مطالعات نشانهشناسی همراه با ترجمه در هر معنای خود، مفهوم «دیگری» نیز مطرح میشود. به عبارت درستتر همراه با ترجمه مفهوم وسوسه نشاط برانگیز نگاه کردن به دیگری ــ به متن، سینما و یا بهطور کل فرهنگ دیگری ــ مطرح میشود.
«دیدزدن» و ترجمه
سجودی در بخشی دیگری از سخنرانی خود اشاره کرد: ترجمه پنجرهای را فراهم میسازد که ما میتوانیم از طریق آن دیگری را «دید» بزنیم و من عمدا این فعل «دید زدن» را به کار میبرم. ما از این «دید زدن» به دیگری لذت میبریم و به تدریج ــ با معنایی که نشانهشناسان فرهنگی از ترجمه به دست دادهاند ــ ما از این «دید زدن» بخشهایی از «دیگری» را از آن خود کرده و در درون فرهنگ خود رسوب میدهیم.
نویسنده کتاب «نشانهشناسی کاربردی» ادامه داد: در نتیجه پویاترین و اصلیترین سازوکار بقا و یا ادامه حیات یک فرهنگ همین «ترجمه» است، چرا که اگر شما این آستانه نگریستن به «دیگری» و از آن خود کردن «دیگری» را از یک فرهنگ بگیرید، گویی رگهای حیاتی تغذیه کننده آن را گرفتهاید.
سجودی در ادامه با اشاره به این نکته که فرهنگها هرگز نمیتوانند در درون خود زندگی کنند، اظهار کرد: فرهنگ و محصولات فرهنگی در کل تاریخ محصول همین بدهوبستان با دیگری و یا محصول تماشای دیگری بوده است. آن چیزی که ما باید در یک فرهنگ به آن ببالیم، این فرآیند بدهبستان با دیگری یا از آن خود کردن دیگری است.
انواع ترجمه از منظر رومان یاکوبسون
این عضو هیات علمی دانشکده سینما و تئاتر همچنین به طبقهبندی انواع ترجمه از منظر یاکوبوسن پرداخت: رومان یاکوبسون اندیشمند شهیر روسی ترجمه را به سه گروه طبقه بندی میکند؛ ترجمه بین زبانی، ترجمه درونزبانی و ترجمه بینانشانهای. ترجمه بین زبانی همان رایجترین نعریف از ترجمه است.
سجودی اضافه کرد: تمام بازخوانیهایی که از متون درون یک فرهنگ انجام میشود، به نوعی ترجمه درونزبانی است. تدوینها و شروح متفاوت از اشعار حافظ را میتوان مثالی از ترجمه درون زبانی ذکر کرد. بسیاری از خوانشهای سینمایی حکایتها، آثار ادبی و روایتهای تاریخی نیز به نوعی ترجمههای درونزبانی هستند.
وی در تعریف ترجمههای بینانشانهای نیز گفت: از ترجمهها با نام اقتباس نیز یاد میشود. به عنوان مثال یک رمان برای رسیدن به مرحله بیان از «زبان» به عنوان دستگاه نشانهای خود استفاده میکند، حال اگر فیلمسازی این رمانی را که دستگاه نشانیای بیانش زبان است و از تمام امکانات بینامتنی زبان استفاده میکند، به فیلم برگرداند، در چهارچوب نظریه یاکوبسون یک فرآیند ترجمه بینانشانهای اتفاق افتاده است؛ چرا که این رمان از یک نظام نشانهای به نظام یا نظامهای نشانهای دیگری تبدیل شده است.
مترجم کتاب «مبانی نظریه ادبی» نوشته هانس برتنز ادامه داد: در فرآیند اقتباس یک روابط دوسویه از نظر نسبت بیانی بین رمان و فیلم وجود دارد و نباید فقط در آن روابط تقدم و تاخر را دید. یعنی به عنوان مثال درست است که فیلم «شبهای روشن» فرزاد موتمن پس از نگارش و انتشار رمان «شبهای روشن» فئودور داستایفسکی ـ یعنی با اقتباس از آن ـ ساخته شده، اما من نمیتوانم از نظر نسبت بیانی رابطه تقدم و تاخر ــ یعنی اولویت زمانی ــ را بین رمان و فیلم برقرار ببینم. میان این دو یک رابطه دوسویه وجود دارد. به عبارتی با ساخته شدن فیلم، رمان نیز در سطح متفاوتی احیا میشود، پس یک دیالوگ دوسویهای بین رمان و فیلم برقرار شده است.
موارد بحث نشده در نظریه یاکوبسون
فرزان سجودی در بخش دیگری از سخنرانی خود به مباحثی در نظریه یاکوبسون در طبقهبندی ترجمه اشاره کرد که تاکنون درباره آن به طور کافی بحث و بررسی نشده است. وی در این باره گفت: نطفه بسیاری از نکات در بحث یاکوبسون وجود دارد که تاکنون به کفایت درباره آن بحث نشده است. به عنوان مثال در این طبقهبندی سه عامل مهم «زمان»، «فرهنگ» و «گفتمان» غایب است.
وی افزود: بسیار سادهانگارانه است که تصور کنیم مساله «زمان» صرفا یک عامل خطی است و در یک برهه زمانی رمانی نوشته شده و در برههای دیگری فیلمسازی آن را به فیلم تبدیل کرده است؛ چرا که دیالوگی که بین فیلم و رمان برقرار میشود فقط محصول یک تغییر خطی از یک زمان به زمان دیگر نیست، بلکه این گفتوگو بین دو عرصه و دو دوره متفات فرهنگی است.
نویسنده کتاب «نشانهشناسی: نظریه و عمل» اضافه کرد: مساله دیگری که در دیدگاه یاکوبسون مستتر است، اما به خوبی بسط پیدا نکرده، بحث فرهنگ است. از منظر نشانهشناسان فرهنگ یک قلمرو گفتوگویی، پیوسته در تعامل با «دیگری»، پیوسته در حال دگرگونی و دارای یک فضای متکثر است. در ترجمه بین زبانی از منظر یاکوبسون، وقتی شما دارید با یک زبان دیگری گفتوگوی ترجمهای انجام میدهید، در واقع در حال گفتوگو با فرهنگ آن زبان هستید. کسانی که درگیر ترجمه در حوزههای هنر و ادبیات هستند، کارشان بسیار دشوارتر از دیگر مترجمان است، چرا که بسیاری از نشانهها در فرهنگ مقصد مابهازای آیینهای در فرهنگ مبدا را ندارند. به همین دلیل عمل ترجمه در عین حال عمل خلق و آفرینش نیز به شمار میآید.
سجودی در توضیح سومین مساله غایب در بحث یاکوبسون نیز گفت: مفهوم «گفتمان» نیز از مباحثی است که یاکوبسون به طور کامل در نظریه خود به آن نپرداخت. فراموش نکنیم که جامعه زبانی یا نشانهای جامعهای همگن و یکسان نیست. به عنوان مثال شما در جامعه فرهنگی ایران کسانی چون آیتالله مطهری، احمد شاملو، داریوش آشوری و... هرکدام شرحی بر دیوان حافظ دارند. همه این شروح درون یک زبان اتفاق افتادهاند، اما به دلیل آنکه هرکدام از شارحان ذکرشده گفتمانهای متفاوت را در درون یک فرهنگ رهبری میکردند، خوانش متفاوتی را از یک متن واحد به دست دادند.
اقتباس سینمایی از رمان «بازمانده روز» ایشیگورو
سجودی در بخش دیگری از سخنرانی خود با استفاده از مباحثی که مطرح کرد، به بررسی اقتباس سینمایی از رمان «بازمانده روز» ایشیگورو پرداخت و گفت: رمان «بازمانده روز» نوشته کازوئو ایشیگورو در ایران با ترجمه نجف دریابندری منتشر شده است. جیمز آیوری، کارگردان انگلیسی با اقتباس از این رمان فیلمی به همین نام در سال ۱۹۹۳ ساخت. در بحث از اقتباس سینمایی این رمان ما چند نوع متن داریم: «رمان ایشیگورو»، «فیلم جیمز آیوری»، «ترجمه نجف دریابندری از این رمان» و احتمالا «ترجمه فیلم (زیرنویس) به فارسی».
وی افزود: با این اوصاف داستان کمی پیچیدهتر از تقسیمبندی سهگانه یاکوبسون میشود. رمان ایشیگورو یک رمان کاملا انگلیسی است و نشان میدهد که نویسنده با فرهنگ و زبان اشرافیت قرن ۱۹ انگلیسی آشنایی کامل داشته و با استفاده از همین آشنایی خود به نوشتن این رمان پرداخته است. یک فیلم انگلیسی هم از این رمان درست شده که این فرآیند یک ترجمه بینانشانهای درون فرهنگی است. به این پیچیدگیها نوع ترجمه فارسی (زیرنویس) فیلم هم اضافه میشود.
نویسنده کتاب «نشانهشناسی و ادبیات» در ادامه با اشاره به این نکته که نوع و زبان ترجمه نجف دریابندری از رمان «بازمانده روز» را نمیپسندد، گفت: نجف دریابندری برای رسیدن به این ترجمه زحمت بسیار زیادی کشیده، چرا که سعی کرده برای ارتباط هرچه بیشتر مخاطب فارسیزبان با فضای رمان، زبان اشرافیت قرن ۱۹ انگلیسی در درون متن اصلی رمان را به زبان اشرافیت دوران قاجار در ایران برگرداند. وی در اینکار خود موفق شده، اما من این را فرآیند را نمیپسندم و اعتقادی به آن ندارم، چرا که در این ترجمه همهچیز فارسی شده و دیگر لذت حضور «دیگری» از میان رفته است. ما در ترجمه فارسی این رمان باید بفهمیم که روایت داستان در انگلستان میگذرد و نه در ایران دوران قاجار. بر این اساس مخاطبی که رمان را مطالعه کرده و فیلم را هم میبیند با مشکل دچار میشود.
این نشانهشناس ادامه داد: بهطورکل من میخواهم از سخنان خود به این نتیجه برسم که تصویر آنچیزی نیست که پس از متن و برای کمک به متن پدیدار میشود. تصویر یک فضای نشانهگی بیانیِ پویا و مستقل و قائم به خود است. تصویر ایجاد انقلاب و تحول در آن زبان و متن میکند و چیزهایی به «متن» میافزاید. تصویر فقط ما به ازای آیینهای نوشته و متن نیست. حسی که از بازی حیرت انگیز آنتونی هاپکینز در برابر آن مستخدمه به مخاطب منتقل میشود به هیچ عنوان با خواندن رمان به دست نمیآید. البته این سخن من به معنای ضعیف بودن رمان نسبت به فیلم نیست، بلکه نشان میدهد که هرکدام دنیاهای متفاوت خود را از منظر نشانهای دارند.
سینما صرفا ادای ادبیات را درآورد
فرزاد موتمن، کارگردان فیلم «شبهای روشن» نیز دیگر سخنران این نشست بود. وی سخنرانی خود را با بحثی پیرامون اقتباس در سینما و رابطه میان ادبیات و سینما شروع کرد و گفت: سینما از همان دوران شکلگیریاش ارتباط درستی با ادبیات برقرار نکرد. معنای سخن من این است که از نخستین سالهای شکلگیری سینما، ادبیات را به زبان سینما ترجمه نشد و سینما صرفا ادای ادبیات را درآورد.
وی افزود: هرچند که نخستین آثار سینمایی مانند «سفر به ماه» ژرژ ملییس را میتوان اقتباسی دانست، اما بحث بر سر این است که نخستین کسانی که نوشتن برای سینما را شروع کردند، مانند چارلی چاپلین و دیوید وارک گریفیث از مدلهای روایی رومانتیستی قرن هجدهمی تبعیت کردند. این کاری اشتباه اما ناگزیر بود. فراموش نکنیم که این فیلمسازان اساسا تکنسین یا صنعتگر ــ و نه ایدئولوگ ــ بودند و چندان به نقش سینما فکر نکردند.
سینما از همان ابتدای شکلگیری خود ارتجاعی عمل کرد
کارگردان فیلم «شبهای روشن» در بخش دیگری از سخنان خود گفت: قرن بیستم از همان ابتدا واضح بود که قرن جنگها و انقلابات اجتماعی است. با این اوصاف اما سینماگران به جای آنکه به شیوههایی از روایت فکر کنند که با ضرباهنگ قرن بیستم بخواند، برگشتند و به بالزاک و دیکنز و شیوههای روایی این نویسندگان نگاه کردند.
موتمن اضافه کرد: این مساله نشان میدهد که سینما از همان ابتدای شکلگیری خود کاملا ارتجاعی عمل کرد. شکلگیری نوع روایت خاص سینما، پس از جنگ جهانی دوم به ویژه با سینمای موج نوی فرانسه اتفاق افتاد. سینماگران جریان موج نوی فرانسه کارکرد سینما را به نوعی بازتعریف کردند. پس از این است که سینما سعی میکند به لحاظ روایت و ریتم خودش را به ضرباهنگ جامعه معاصر نزدیکتر کند.
نظر شما